تولدم مبارک

|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : سه شنبه 21 بهمن 1393
...کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

سلام. سلام ای غایب بی نشان ! ای بهانه ی تمام گریه هایم ! ای آقای ندیده ام! امشب دلم دوباره بیقراری می کند, ستاره می شمارد و سراغت را از ماه می گیرد, اما گل های باغچه که بیقراری دلم را می بینند به جای ماه جواب می دهند: « ما عمریست هر بهار به امید آمدنش خود آرایی و عطر افشانی می کنیم ولی با آمدن پاییز عمر ما به سر می آید و او نمی آید.» دوباره دلم ستاره می شمارد, ماه را می نگرد, گلهای باغچه را می بوید و می پرسد: « چرا دردهایم را درمانی, چشمهایم را بارانی و قلب شکسته ام را مهربانی نیست ؟ مگر نه این که آمدنت گلهای یاس و اطلسی را برای ما به ارمغان می آورد؟ مگر نه این که نگاه نازنینت ناب ترین لحظه ها را نصیب دل شکسته ی ما می کند؟ مگر نه این که دست شفابخشت تمام گریه ها را می خنداند؟ پس چرا نمی آیی؟ چرا عمریست ما را در حسرت یک لحظه دیدار جمال دلربایت گذارده ای؟ اصلاً ای که خودت گفتی روزی خواهی آمد و آن روز تمام قناری ها آواز می خوانند، تمام غنچه ها می شکفند و تمام چشم ها از شوق بارانی می شوند! پس چرا نگفتی نخوانده طالبت می شوم، ندیده عاشقت می شوم و نیامده دلتنگ نبودنت؟ » ای آقای ندیده ام! تو تمام اشتیاق کُمیل من، تمام گریه های ندبه ی من و تمام دلتنگیه ای سَمات من هستی. پس بیش از این ما را چشم انتظار و بی قرار مخواه و با آمدنت نور صفا و صداقت و صمیمیت بر دلهای تاریک عالمیان بتابان اى محبوب دلها! تمام هستي ‏ام را خاك قدمت مي ‏كنم تا شايد نظرى به جاده دلم بيندازى ، چرا كه تو آفتاب يقينى، كه اميد فرداها هستى، تو بهار رؤيايى كه مانند طراوت گل ‏سرخ مي ‏مانى و نرم و سبز و لطيفى ، تو معنى كلمات آسمانى هستي كه دستهايش براى آمدنت به زمين دعا مي ‏كند. اى تجسّم مهربانى! غيرت آفتاب و جلوه زيبايى ماه تو را توصيف مي ‏كنند و نفس آب تو رامعنى مي ‏كند و نبض خورشيد تو را وصف مي ‏كند. خوب مي ‏دانم كه تو مي ‏آيى؛ آرى تو مي ‏آيى همانطور كه وعده كرده ‏اى و آنگاه است كه كلمه انتظار را از لغتنامه ‏ها پاك خواهيم كرد. پس اى تمام زيبايى! بيا تا براى هميشه فريادرس عاشقان موعود باشى ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی ای آنکه در حجابت دریای نور داری من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟ برعکس چشمهایم چشمی صبور داری از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟ در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
...عاشـــقانه با معشــــوق

دلم می خواهد برایت عاشقانه بنویسم : می خواهم از آمدنت بگویم .. از رسیدنت ... از پایان شب های بلند غیبتت .... عشق من : آرزو می کنم روزی بیایی و در حضورت برایت جشن آغاز امامت بگیرم مولاجان ... بیا ببین : هنوز که نیامده ای ، بزمی عاشقانه آراسته ام برایت تا قدم بر خانه ام بگزاری و کلبه ام را به نور وجودت مُنور کنی عزیز ... در بالای مجلس برایت جایگاهی تدارک دیده ام که همیشه به یادت خالی می ماند ! راستی چرا نمی آیی ؟ میهمانانم هر سال در جشن امامتت سراغت را از من می گیرند که آقایم کجاست ؟ چرا دیر کرده ! چرا به میهمانی خودش نرسیده ؟! ... نمی دانم جانِ مهدی : جوابشان را چه بگویم ؟ اما با لبخندی به یاد آمدنت به آنها می گویم در راه است :.... آقایم در راه مانده ، میرسد .. ! بیا ببین آقاجان : برای هدیه به میهمانان مجلست از جمکرانت - نقش - خانه ات را آورده ام تا با دیدن خانه ی آسمانی ات به یادشان بماند که برای آمدنت دعای فرج بخوانند... ا گر شد به میهمانی ام بیا مولاجان :‌ قول رسیدنت را داده ام .. لااقل سَری به بزم عاشقانه ام بزن مولاجان : شادمانه هایم برایت دلتنگ اند .. شب که میشود دلم هوایت را میکند : امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛ همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد : به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان .. به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی باز هم سهم ت از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس .. اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای تابیدن کند تو را شرمنده می کند .. خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست : هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد ... در گوشه ی نگاهش : به وجودش - هستی - برپاست و به اشاره اش روزگار می گردد.. دلتنگت شدم : می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه بر محضرت روانه کنم تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا :‌ بی نهایت دوستت دارم مهدی جان .... خاطرت آسوده آقاجان قلب من تا روز آمدنت فقط برای تو عاشقانه می تپد ... مهدی جان: به جز دستهای پر قدرت تو راهی نیست که قلب پر از فراموش من از نام پر از حیاط تو آکنده شود و می دانم ، می دانم مهربانی تو را آن قدرت هست که قلبم را چنان وسعتی بخشد که از محبت تو سیراب شود. آقای من کرم کن و بر من بتاب ... مهدی جان ! دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود. جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است اشک سرخ می بارد به خود می گویم : " آقایم باز هم نیامد....." درست جمعه ها ، وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لاله ای که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده می شود با خود می گویم این درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که ** او خواهد آمد ** و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد و از سوزان ترین پرده اندوهم می گویم : مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا ... مولای من: من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم در عصرهاي انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهايي شو كلبه غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام در كلبه را باز كن به سراغ بغض خيس پنجره برو حرير غمش را كنار بزن مرا خواهي ديد.... با بغضي كويري كه غرق عصاره انتظار است
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
....ای زمزمه واپسین حیاتم،
در جوار کوچه های انتظار دعایم کن، در تنگنای سرودن غزل هایم نمی دانم از چه غریبم که دیدگانم به غروب عشق می مانند و به فکر کدامین لاله هستم که اشک در خاکریز چشمانم موج می زند. نمی دانم در ساحل شب به جستجوی کدامین مهتابم و کرانه ی آسمان را به دیدار چه کسی نظاره گر شده ام!!! فقط می دانم که باران در کنج نگاه تو آمدنی است!!! یوسف فاطمه! ای زمزمه واپسین حیاتم، بدان که ابهام اشک من تندیس حضور توست و غروب شعرهایم در سرا پرده انتظار،عبور غریبانه تو را گریه می کند ....... آقای من! مولای غریب و تنهای من! پدر مهربان اهل عالم! می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند. من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام … از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟ … از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی آقای من ، مولای من ،.. یاورمن … العفو
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
سجده عاشقی . . .
گل نرگس ای مظهر تمام زیباییها ای گل نرگس سالهاست که انتظار تو را می کشم. من همراه با آسمانها و زمین دعای فرج تو را می خوانم ، تا شاید ظهور کنی و مرهمی بر این دل زخم دیده از روزگار بی انصاف باشی آخه میدونی مولا ي جان خیلی از این زمونه پست دلم به درد اومده و در تنهایی خودم با تو نجوا می کنم و به نمازت می ایستم و در سجده عاشقی با تو نجوا می کنم. و اشک ریزان فرج تو را از خداوند می خواهم. ای گل زهرا بیا و درد دل ما را دوا کن. که ما برای دیدنت بی قراریم آقای من مولای غریب و تنهای من پدر مهربان اهل عالم می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام … از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟ … از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی آقای من ، مولای من ، یاورمن …العفو … العفو - -------------------------------------------------------------------------------- در شبهای بی قراری ... در شبهای بی قراری قرار من باش؛ در لحظه های بی پناهی پناه من باش مگه نمیگی تو دل همه هستی؛ پس چرا دل من بیقرارته؟ مگه نمیگی پا به پای همتون میام ؛ پس چرا راهم را گم کرده ام و دارم به بیراهه میرم؟ مگه نمیگی دستم و میگیری ؛پس چرا دست خالی هستم؟ مگه نمیگی در لحظه لحظه زندگی با منی؛ پس چرا این همه مشکل ریخته رو سرم؟ مگه نمیگی با غم و غصه بیگانه ای؛ پس چرا این همه غم دارم؟ مگه نمیگی با بودنم در کنارتان احساس آرامش میکنید ؛پس چرا چشمانم هر روز به یادت گریانند؟ مگه نمیگی دعا کنید تابیام ؛ روز وشب ذکر صلوات بر ورد زبان داریم و دعای اللهم عجل را سر میدهیم پس چرا نمی آیی؟ مگه نمیگی ... آقا چقدر بگم که چی گفتی چقدر باید از دل کوچیک و بیقرارم بگم که تواین دنیای تنگ و تاریک هیچکس را ندارد آقا کمکم کن خودم را پیدا کنم کمکم کن وقتی که جمعه میشه سفره دلم را در کوی مهربانی ات باز کنم نه در کوی گناه؛ کمکم کن بگم اللهم عجل لولیک الفرج کمکم کن از صمیم دل بخوانمت و برایت بگویم مولا جان لب روی لب می گذارم تا شاید صدایت را بشنوم چشم به ستاره ها بدوزم و آنها را یکی یکی با انگشتانم بشمارم ؛ مولا جان بیا که زندگی را از نو شروع کنیم بیا که می خواهم روی سرنوشت یک خط زرد بکشم بیا که چشمهایم نمی توانند تاآن سوی افق را ببینند که نشانی از تو باشد . ای یوسف زهرا(س) روز ها هر لحظه می گذرند اما از تو خبری نیست خوب ها کوچ کردند و گفتند که این دنیای فانی هیچ زیبایی ندارد این دنیا بدون ابا صالح هیچ است ؛ پس بگو که اشک چشمانم را بر روی کدام تپه بریزم تا نشانی از تو بیاورد؟ بگو پا به کدام قله بگذارم که بتوانم دستانم را به سویت دراز کنم که برایم مژده آمدنت را بدهی و من به پرستوهای درحا ل کوچ خبر دهم که باز گردید اباصالح دارد می آید ؛ آقا جان نور چشمهای عاشقانت بخاطر دیر آمدنت خاموش گشته بگو که زود می آیی تا من به عاشقانت بگویم که چشمهایتان را باز کنید مولایمان با نور درخشانش به چشمهایتان نور می بخشد تا جمال زیبایش را بتوانید ببینید و به آنهایی که از راه خدا دور شدند بگویید ای عاشقان مهدی راهتان را که به سوی فساد میرود ببندید و راهی را که به سوی نیکی می رود باز کنید باشد که انتظار فرج پایان پذیرد انشاءالله اللهم عجل لولیک الفرج
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
مولای من!

مولای من ! می خواهم امروز با شما حرف بزنم چرا که اعتقاد دارم ،یَسْمَعونَ کَلامی ، پس ای آقای مهربانی ها ! در آغار سلام علیکم ، نه تنها از طرف من بلکه ، عَنْ جَمیعٍ الْمومنینَ وَ المُومِنات ، چرا که می دانم یُرَدَُون سْلامی. یابنَ الصَّراطِ المُسْتَقیم ! امروز می خواهم عهدم را با شما تجدید کنم ، عهدی که بارها آن را شکسته اما،اما هربار به دنبال فرصتی بوده ام که دوباره آن را تجدید کنم . یابنَ البُدورِ المُنیرَه ! به من هم حق بده که گاهی تو را فراموش کنم چرا که عَزیز عَلیَّ عَنْ اَرَی الخَلْقَ وَ لا تری ، اما با همه ی وجودم اقرار می کنم تو را دوست دارم . یابنَ یس وَ الذَّاریات ! به من هم لیاقت بده در چنین روزی دستانم را بالا برم و از خدای بخواهم عَجّلْ لَنا ظُهورَه ، چرا که معتقدم ، نَریه قریبا . یابنَ الاَنجمِ الزَّاهرَه ! هرچند گاهی دیگرانی که شما نمی پسندیدید را ، یاری نمودم ، دنبالشان رفتم و از آنها دفاع کردم ، اما می خواهم که : اللهمَ اجْعَلنی مِنْ انْصارِه و اعوانه وَ الذّابینَ عنه وَ المُستَشهَدینَ بین یدیه . یابنَ النَبإ العَظیم ! هر چند گاهی زیبایی های دنیا چشمانم را خیره کرده است ، اما به من معرفت بده که بدانم که زیبایی تویی و همواره بخواهم : اَللهمَ الرنّی الطَّلعةَ الرَّشیدَه . اما ای امام المنتظَر ! از امروز و در تمامی لحظات و ساعت ها تا پایان عمرم از تو می خواهم عهد و بیعتی را که برگردنم است را حفظ کنم ، عهدی که لا اَحولَ عَنْها و لا اَزول اَبدا .... ان شا الله
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
عصر جمعه

عصر یک جمعه ي دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟ چرا آب به گلدان نرسیده است؟ چرا لحظه ي باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید، بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ، خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
مرا بپذیر
سالها در حسرت یک نگاه گرم از جانب تو مانده ام ...... سالیان دراز می گذرد،اما من هنوز چشم انتظارم .... آنقدر پریشان شده این چشمایم که پلک برهم نهادن هم نمی تواند برایم جوابگوی رسیدن به آرامش باشد .... کاش می شد نگرانی این چشمهای حقیرم را به انتظار رسیدن به تو زیبا می کردم .... کاش می شد اشک های ناقابلم را برای سلامتی وجودت هدیه می کردم .... آمدم با تو نجوا کنم و بگویم روزگاری بود پریشانیم را ،افسوسم را و اشک هایم را به دست تقدیر سپردم و ویران کردم وجود خویش را .... گرچه می دیدی احوالم را و شنوا بودی گفته هایم را اما باز با تو می گویم .... با تو می گویم را عهد شکنی هایم .... با تو می گویم از ...... نمی توانم دوباره بازگو کنم ... فقط با تو می گویم مرا بپذیر اکنون .... مرا بپذیر با تمام بدیهایم ..... مرا بپذیر با تمام بی وفاییهایم .... مرابپذیر با تمام عهدشکنیهایم ..... فقط مرا بپذیر ............
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
دلم گرفته آقا
منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشيد! کسى از نژاد نفس هاى گرم! مردم نيز منتظرند!و غرق در لحظه هاى انتظار، نيازشان را از لابه لاى نفس هاى حيران خود بازگو مى کنند. شقايق ها منتظرند! منتظر کسى که به فرهنگ شبنم ايمان بياورد. کسى که آيينه هاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک هاى ارغوانى را از کوچه هاى پريشانى نجات دهد. کوچه ها چشم به راهند! کوچه ها نيز چشم به راهند! چشم به راه قدم هايى هستند که زخم هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کند. کوچه ها منتظر چشمان باران زايى هستند که با قدم هايش جان مردم را به شبنم اشک ها بشويد. جاده ها منتظر رهگذرى هستند که براى هميشه خواهد ماند. منتظر قدم هايى که تن مرده کوچه ها را زنده مى کند. لاله ها منتظرند! در اين عرصه انفجار بلا، مردم ياد لاله ها را بين کوچه هاى اين شهر خاموش گم کرده اند و حتى امواج درياى عاشق سر بر ساحل نگاه هايى تيره مى گذارند و سرود عطش را سر مى دهند. لاله ها منتظرند؛ منتظر کسى که همزاد موج هاى خورشيدى است. کسى از جنس ابر، پريزاد باران. عاشقان منتظرند! عاشقان بى تابند، بى قرارند تا هم آواز شيدايى صبح فردا باشند اى دريا تبار، بر گونه هاى امت ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند. و باز هم جمعه... و نيآمدي.... چقدر اين جمعه ها در گذرند... اما کدامين جمعه....
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
عزيـــــز آل ياسيـــــن
افتاده ام به شوق شرربار انتظار شايد به چنگ آورم، اسرار انتظار از فرط شرم، كرده عرق، فقر باورم بهبودي است مژده بيمار انتظار باغ غزل به هرزه نگه ره نمي دهد نجم صفاست مطلع ديدار انتظار مشاطه پيش روي تو خجلت نصيب شد زيور عزيز گشته ز رخسار انتظار شستِ بريده آيت بُهت نگاه بود ناديده گشته ايم، خريدار انتظار با صد چراغ خفته نبيند جمال يار شب گشته، نور ديده بيدار انتظار با درهم نياز خريدار ناز شو راهت مباد ورنه به بازار انتظار خورشيد را ز جهل مشو طالب ثبوت اي خوش نشين سايه ديوار انتظار! بر جوهر اصالت او شك كنم كه زد نقش حرامخانه انكار انتظار دارد نماز عشق وضويي زجنس دل رعد ولايت است و بارش رگبار انتظار ابا صالح دلــــم سامان نـــدارد.... مگر هجر تــو را پايـــان نـــدارد ابا صالـــح بيـــا دردم دوا کــن..... مرا از ديدنـــت حاجــت روا کن ابا صالح مـــرا با روسيــــاهی .... به خود راهم بده با يک نگاهی ابا صالح فقيــــرم من فقيـــرم ..... بده دستی که دامانت بگيـــرم ابا صالح تو خوبی مـن بدم بــد ..... مرا از درگهــــت ردم مکــن رد اباصالح چه خوش زيبنده باشد ..... کـه تو لعل لبت پر خنـده باشد ابا صالح عزيـــــز آل ياسيـــــن ..... بيا درجمع ما يک لحظه بنشين
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
دلنوشته برای امام عصر(عج)
پهن شد سفره ي احسان، همه را بخشيدي باز با لطف فروان همه را بخشيدي ابر وقتي كه ببارد همه جا مي بارد ، رحمتت ريخت و يكسان همه را بخشيدي گفته بودند به ما سخت نميگيري تو... همه ديديم چه آسان همه را بخشيدي يك نفر توبه كند با همه خو ميگيري يك نفر گشت پشيمان همه را بخشيدي اين گنهكاري امروز مرا نيز ببخش تو كه ايام قديم ، آن همه را بخشيدي حيف از ماه تو كه خرج گناهان بشود تو همان نيمه ي شعبان همه را بخشيدي داشت كارم گره ميخورد ولي تا گفتم: " جان آقاي خراسان " همه را بخشيدي چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود؟ چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود؟ گر جمال جانفزای خویش ننمایی به من جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود؟ دل ز من بردی پرسیدی که دل گم کرده ای این چنین طراریت با من مسلم کی شود؟ چون مرا دلبستگی از ارزوی روی توست این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود؟ غم از ان دارم که بی تو چو حلقه بر درم تا تو از در نیایی از دلم غم کی شود؟ خلوتی می بایدم با تو زهی کار کمال! ذره ای هم صحبت خورشید عالم کی شود؟ روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا کی شود با رطب وصل تو افطار کنم؟
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
یا بقیه الله!
بقیه الله! خورشید جمعه ای دیگر دارد به غروب ماتم می نشیند و انگار ، داغ هجران تو همچنان بر دل ما می ماند. یا بقیه الله! چشمان اشکبارم را ببین که به راه آمدنت سفید شد و تو باز هم نیامدی. یا بقیه الله! شاید خدایت نیامدنت را فرصتی دیگر برای من قرار داده است تا وقتی که تو می آیی خروش، پاک پاک باشد. یا بقیه الله! تو که خود فرموده ای که به احوال شیعیانت آگاهی. پس لابد خوب می دانی که میان ما و اذان ظهر و آسمان ، چه رابطه ای است!!! یا بقیه الله! تو که خود خوب می دانی برخروش چه دارد می گذرد! پس جان مادرت فاطمه، هق هق غروب جمعه ما را در دفتر عشقبازی های عشاقت ثبت کن. یا بقیه الله! خروش را کمک تا از نگاه پنهانش ، غریبی سیراب شود. یا بقیه الله! در این غروب جمعه ای دیگر، ضجه غریبانه خروش و نگاه خیسش را که به پیشگاه با شکوهت تقدیم می کند بپذیر. یا بقیه الله! وقتی که تو می آیی ، خروش در چه حال است ... خروش در چه حال است... یا بقیه الله...یا بقیه الله... یا بقیه الله... یا بقیه الله ندانم كه كي خواهي آمد باورت دارم كه خواهي آمد يوسفي دارد اين دنيا كه خواهد ماند يوسف زهراست (س) كه مي نازد و خواهد ماند تابيايد نفسي تازه دهد مردگان را روشنايي دهد چشم دنيا و همگان را جمله مارا تو نگاهي كن بهر كرم تو كريمي زخدا كه دهي همه را بهركرم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
در این نزدیکی ها
این یک داستان نیست غصه است در همين نزديكي‌ها آيا زماني فرا خواهد رسيد كه باور كنيم در همين نزديكي‌ها چشم‌هاي نگراني زندگي‌امان را هر روز مرور مي‌كند؟ چشماني مضطرب، كه منتظر است تا با خوب شدن ما دلخوشانه پا در ركاب ظهور نهد. بياييم صادقانه يك بار هم شده بي‌نيرنگ دست بر آستان نيازش بريم و شرمگينانه بگوييم اگر چشم به راه خوب شدن مايي تا بيايي چنين نخواهد شد؛ تا چنينيم. پس خود از خدا بخواه چنان شود. تو خود خوب مي‌داني كه امواج پرتلاطم و سهمگين فتنه‌هاي آخرالزماني مي‌رود تا آخرين باقي‌مانده‌هاي اين بنيان را ببرد.ا اي عزيز! بر ما ببخش كه چه بسيار دروغ‌گويان لاف‌زن شده‌ايم. آيا باوركردني‌ست با وجود ده‌ها و صدها و هزاران مؤسسه و مركز و بنياد و محفل و شيفته، همچنان گرد غريبي بر روي شما باشد؟! كه تو به اندازه يك باشگاه ورزشي نيز نزد ما مهم نيستي. چه كسي باور مي‌كند؟ چه گناهي دارند جوانان علاقه‌مند به تو كه نمي‌توانند بلنداي عظمت تو را در فراز مناره‌هاي مسجدي به نام تو جستجو كنند؟ چه تقصيري دارند نوجوانان عزيزي كه آنها را به اين پندار واداشته‌اند كه نور معرفت تو را در ‍ژرفاي چاه عريضه جستجو كنند؟ اي مسافر غريب! نمي‌خواهم دردي بر دردهاي تو باشم كه اين دلگويه‌هاي دل دردمندست. و نه زخمي بر دل دوستان راستين تو، كه حساب آنها، نيك مي‌دانم از اين خطاب‌ها جداست. زهي خوشخيالي است كه موج گوش‌آزار حضور بي‌حاصل برخي وقت‌گذران‌ها را به ظهور صغرا تفسير كنيم كه نيمه شبها تابستان برخي مكان‌هاي منسوب به تو، گواهي بر ناصواب بودن اين برداشت است. خود خوب مي‌دانيم آنچه بر ما مي‌رود، نه ياد تنهايي‌هاي غريبانه تو، كه رفع نيازهاي پست دنيايي ماست. و اين هجوم، نه براي آزادي تو از زندان غيبت، كه براي رفاه بيشتر خود است. به راستي كدام‌يك از ما مدعيانيم كه آمدن تو را آن‌گونه كه واقعيت خواهد يافت، برتابيم؟ تا چه حد خود را براي آن آمدن، مهيا ساخته‌ايم؟... و ماآيا هرگز به اين فكر كرد‌ه‌ايم گريه‌هاي نيمه شب آن مسافر غريب براي چيست؟ بي‌گمان بخشي از آن مويه‌ها براي بي وفايي ماست. او مي‌گريد؛ اما نه براي عريضه‌هاي چاه‌ها؛ كه براي گرفتارآمدگان در چاه‌هاي خود خواهي. او مي‌گريد؛ اما نه براي فرو غلطيدن جوانان در ورطه‌هاي گمراهي كه براي سكوت دانشمندان. مي‌نالد . اما نه براي خود كه براي ما...
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
رمز ظهور تو
یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست .. سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران .. می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر وخسته‌ام. آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان: مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده. خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره‌اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش. چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم… حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده. ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست ! نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند ! چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟ روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه‌ی زخمی‌ام را مرهمی باشم. می‌دانی چه آمد؟ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور…. نه ؛ غم می‌خورم ؛ غم می‌خورم بخاطر روزهایی که نبوده‌ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. غم می‌خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده‌ام و با گناه شب شده‌اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره‌ها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده‌ام. بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می‌آید؟ کی می‌شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.«بهترین روز ، روز ظهور مولاست» با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته‌ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده‌ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می‌کشم. دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد….
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
بارگاه نگاهت
به بارگاه نگاهت بهار میِ‌بینم بهار را بدرت جان نثار می‌بینم به بال عشق تو بتوان بر اوج‌ها پر زد فـلـک بـه نـام تـو انـدر مـدار می‌بینم نوای نای دل کعبه جز ولای تو نیست ط‌ـواف کـوی تو را افـتـخار می‌بـیـنـم جـمـال کعبه ز خـال تو آبرومند است وگرنه سنگ و گل بی‌عیار می‌بینم چو سعی بی تو یکی پسته ایست دور از مغز نـمـاز بـی تـو بـسی شـرمـســار می‌بـیـنـم محمد و علی و فاطمه، حسن و حسین ز چـهـر پـاک تـو مـهـدی، نـگار می‌بینم مقام و حجر و حجرناودان و زمزم مهر چو مستجار درت، خاکسار می‌بینم به عشق روی تو بوسند حاجیان عرفات تـو را فــروغ سـمـاوات یـار می‌بـیـنـم به‌دور شمع گرانت وقوف و بیتوته است به سوی خصم تو رمی جـمار می‌بینم رخ تو چشمه خورشید و دیده ام خفاش ز گرد و خاک معاصی است تار میبینم تـو آفتاب گـران سـنـگ عـرصـه امـیـد جهـان به‌راه تو چشم انتظار می‌بینم رخ کریم تو از کعبه می دمد فردای ازیـن سـرای گـل روزگار می‌بـینم بتاب شمس پس ابر غیب، ای موعود زمـانه در کـف قـوم شـرار می‌بـینــم استاد شهریار
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
شب جمعه
.شب جمعه شب رحمت است میدانم... ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنه کار کرده است چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر قربان آن گلی که مرا خوار کرده است فاضل نظری الهی بحق مقربان درگاهت گناهان ما را ببخش و بیامرز... الهی العفو... بـیا و بـیدارم کـن... بیا و هشیارم کن ... بـیا و هـمه جـهانیان را از خـواب غـفلت بـیدار کـن ... هـمه به خـواب سـنگین جـهل فـرورفته اند و صـدای مظلومان و دل شـکستگان را نـمی شنوند ... خـودت بـیا و هـمه مـا را از ایـن کـابوس جـهانی نـجات بده اللهم عجل لوليك الفرج
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
زودتر بیا
آقاجان با یاد تو نشسته ام، در راهی که عبور کنی، می‌خواهم در آخرین غروب زندگی برجای پای تو نماز بگذارم؛ ای غریبه همیشه آشنای من، مهدی جان! بازگرد دیگر جانی نمانده است. جوانیمان رفت و نیامدی... الوعده الوفا... ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽ ﮔﺰﺍﺭﺩ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ ﺭﻧﮓ ﺍﻭ ﺭﻧﮓ ﺍﻟﻬﻲ ﻣﻲ ﺯﺩﺍﻳﺪ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺗﺒﺎﻫﻲ ﻛﻴﺴﺖ ﺍﻭ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﻱ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﺭﺙ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﻮﻻ‌ﻳﻢ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﯿﻎ ﺳﺮﺥ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺑﺮ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﺎ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺷﻤﺎﺭ ﻻ‌ ﻓﺘﻲ ﺍﻻ‌ ﻋﻠﻲ ﻻ‌ ﺳﻴﻒ ﺍﻻ‌ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ *اللهم عجل لولیك الفرج وعافیة و النصر*
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
دلیل جدایی ز تو .........
فقط دلیل جدایی ز تو گناه من است ثمر از این همه غفلت دل سیاه من است همیشه ذكر تو را من به روی لب دارم كه نام تو گل زهرا دلیل راه من است ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است بیا و نور فكن كه چهره تو ماه من است جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است گواه قلب حزین سردی نگاه من است بگو به آن دو ملك در سیاهی قبرم كه این غلام قدیمی بارگاه من است
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
پنجشنبه!روز زیباییست !
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ... ﭼﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ... ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ .... ...ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻬﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﻡ ﺍﺣﻮﺍﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻣﻮﻻﯼ ﻣﻦ ﺩﻋﺎﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺑﺖ ﺍﺯ ﺷ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ... ﺩﻋﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﻨﺘﻈﺮﺍﻧﺖ ﺑﻤﺎﻧﻢ ... ﺩﻋﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ .. ﭼﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ .. ﻭ ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﺪﯼ ﺍﻡ ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻝ ﻣﺤمﺪ ﻭ ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﯿﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ :: موضوعات مرتبط: دلنوشته برای امام عصر(عج)
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
سلام مهربانم
قلب پاره پاره ام بهانه می گیرد جوابش با خودت ... من دیگر نمی توانم پاسخگوی بیچارگی اش باشم حواله ام نکن به این در و آن در جز تو دری نیست جز تو گشایشی نیست ای به فدای دل تنهای تو "چقدر کم هستم" چقدر برای "فدای تو شدن" کم هستم مرا ببخش که حتی لایق به فدای تو شدن هم نیستم... اللهم عجل لولیک الفرج
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
شعر عشق مهدی

لطفا این شعر رو تا آخر بخونید عشق مهدی(عج)بیمار ورنجورم کرده عشق مهدی(عج)صبر از کف برونم کرده عشق مهدی(عج)دیوانه و مجنونم کرده عشق مهدی(عج)بی تاب وتوانم کرده عشق مهدی(عج)درجوانی پیر وناتوانم کرده عشق مهدی(عج)افتان ولرزانم کرده عشق مهدی(عج)دست بر دیوارم کرده نام مهدی(عج)هوشیار وبیدارم کرده نام مهدی(عج)از خواب غفلت بیدارم کرده نام مهدی(عج)آواره کوه وبیابانم کرده نام مهدی(عج)روانه ی جمکرانم کرده نام مهدی(عج)حاجت روایم کرده نام مهدی(عج)اسیر ومبتلایم کرده نام مهدی(عج)چشم به راهم کرده نام مهدی(عج)مشکل گشایم کرده نام مهدی(عج) عازم بین الحرمین وکربلایم کرده نام مهدی(عج)چهل چهارشنبه عازم خانه ی خدایم کرده نام مهدی(عج)چله نشین خانه ی پیغمبرانم کرده شاید مادرش زهرا(س) دعایم کرده شاید جدش هم نیم نگاهم کرده رسوا نیست نیست عاشق مهدی(عج) لیلی نیست عاشق مهدی(عج) زلیخا نیست عاشق مهدی(عج) شیرین نیست عاشق مهدی(عج) کوه کن نیست عاشق مهدی(عج) مجنون نیست عاشق مهدی(عج) اویس قرنی ست عاشق مهدی(عج) کوهی استوار است عاشق مهدی(عج) عاشق بی مثال است عاشق مهدی(عج) قرین انبیاست عاشق مهدی(عج) حبیب اولیاست عاشق مهدی(عج) دشمن اشقیاست عاشق مهدی(عج) مشمول دعای زهراست عاشق مهدی(عج) مشمول رحمت والطاف خداست عاشق مهدی(عج) انشاا...درزمره ی شهدای کربلاست عاشق مهدی(عج) سینه چاک و جان نثار مولاست عاش مهدی(عج) به وقت ظهورش در رکابش است عاشق مهدی(عج)
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
شعر جمکران

لطفا تا آخر بخوید تجلی گه ظهورست جمکران قطعه ای از بهشت وغرق نورست جمکران به منزله ی کوه طورست جمکران منزلگه عاشقان از ره دورست جمکران کعبه منتظران ظهورست جمکران خانه ی امید زینب صبورست جمکران مشق عشق یاوران ظهورست جمکران صاحبش ز چشم حاسدان بدور است جمکران مامن و انجمن اهل صبورست جمکران مهمانش غرق تحیت و درودست جمکران به وقت عزا وشهادت اهل بیت غرق ماتم اندوه ست جمکران به وقت ولادت اهل بیت محمدی غرق شادی وشورست جمران چهارشنبه شب غرق توسل ونورست جمکران به هرجمعه صبح ندبه خوان حضورست جمکران همین نزدیک،نه دورست جمکران دلم مالامال از عشق به صاحب ظهورست به جمکران عطریاس ولیش همیشه مشموم ست به جمکران عمریست منتظر منتقم صبورست جمکران همه ی اوقات غرق در اللهم عجل الولیک برای ظهورست جمکران دائم پذیرای قدوم عاشقان مهدی موعود است جمکران برای سلامتی در ظهورش صلوات
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
نشانه هایی برای ظهور
بنابر روایات ائمه معصوم (ع) برای ظهور حضرت ولی عصر (عج) نشانه هایی وجود دارد که می توان با استناد به آنها در بازار پررونق ادعاهای دروغین و معرفی نشانه های غیرمرتبط و ناصحیح، در مسیر مهدویت بیراهه نرفت. به گزارش موعود ، رسول اکرم (ص) فرمودند: «پس از من خلفایی بر سر کار خواهند آمد؛ بعد از خلفا، امرایی و پس از امرا، پادشاهان و پس از آنان جباران و ستمگران. سپس مهدی (عج) ظهور می کند.» همان حضرت (ص) می فرمایند: «ای علی! ظهور مهدی (عج) در هنگامی است که شهرها دگرگون شده، بندگان خدا ضعیف می شوند و از فرج و ظهور مهدی مایوس می گردند. در این هنگام مهدی قائم (ع) از فرزندان من ظاهر می گردد.» امیرمومنان علی (ع) می فرمایند: «به خدا قسم، به خدا قسم! آن کس را که انتظارش مى کشید، نمى بینید مگر آنگاه که خدا را جز با اشاره دست و ابروى خود [نتوانید] بخوانید، و از زمین چیزى در اختیار نداشته باشید، جز همان جاى گام هاى خود و جنگ افزارتان بر پشت هایتان باشد. در آن روز مرا یارى نمى رساند مگر خداوند به وسیله فرشتگان خود و کسانى که بر [صفحه] دلشان ایمان نقش بسته است.» امام کاظم (ع) می فرمایند: «هر گاه آن بیابانگرد زشت روى را در میان لشکرى انبوه دیدى، براى خود و شیعیان مؤمنت در انتظار فرج باش. هر گاه خورشید گرفت چشم به آسمان دار و بنگر که خداوند عزّ و جلّ با مجرمان چه مى کند. » امام صادق (ع) نیز فرمودند: «خروج سه کس: قیام خراسانی و سفیانی و یمانی، در یک سال و در یک ماه و یک روز خواهد بود و در این میان، هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی، به حق و هدایت دعوت نمی کند.» همچنین، امیرمومنان علی (ع) درباره نشانه های ظهور می فرمایند: «آنگاه که خاطب به هلاکت درمى افتد و امامِ عصر از دیدگان پنهان مى شود و دل هایى شاداب و دل هایى دیگر فسرده مى گردند، آرزومندان نابود مى شوند و از هم فرو مى پاشند و مؤمنان باقى مى مانند که شمارشان اندک است، سیصد نفر یا بیشتر. در رکاب این مؤمنان دسته اى [از فرشتگان] مى جنگند که روز بدر در کنار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله جنگیدند که نه کشته شدند و نه مردند.»
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
سوال از امام زمان
سید میرعلام تفرشی که یکی از شاگردان فاضل مرحوم مقدس اردبیلی می گوید :شبی در صحن مقدس حضرت علی علیه السلام راه می رفتم ، پاسی از شب گذشته بود ، ناگهان شخص را دیدم که به سمت حرم مطهر می آمد ، من به سمت او رفتم و چون نزدیک شدم دیدم استادم مقدس اردبیلی است.خودم را از او مخفی کردم .زمانی که به درِ حرم رسید ناگهان در بسته ، باز شد.مقدس اردبیلی وارد حرم شد و پس از لحظاتی صدای او را شنیدم که گویا با کسی صحبت می کرد. سپس استاد از حرم خارج شد و درِ حرم پشت سر او بسته شد.دنبال استاد راه افتادم به طوری که ایشان مرا نمی دیدند. بالاخره او از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه به راه افتاد.وارد مسجد جامع کوفه شد و به محراب حضرت علی علیه السلام رفت.صدای او را شنیدم که با کسی درباره ی مسئله ای در حال صحبت بودند و زمان زیادی طول کشید.پس از مدتی از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف به راه افتاد. من نیز دنبالش می رفتم تا وقتی که نزدیک مسجد حنّانه رسیدیم (مسجدی است که وقتی جنازه ی امیرالمومنین را برای دفن در نجف اشرف از آنجا عبور می دادند ، دیوار آن مسجد به احترام آن حضرت خم شد.) من در آنجا سُرفه ام گرفت و نتوانستم از سرفه کردن خودداری کنم. وقتی مقدس اردبیلی صدای سرفه ام را شنید ، متوجه من شد و فرمود:آیا تو میر علام هستی؟ عرض کردم:بلی!ایشان فرمود:این جا چه کار داری ؟! گفتم:از وقتی که داخل حرم شدید تا کنون با شما بودم.شما را به صاحب این قبر (امیرالمومنین علیه السلام )قسم می دهم که اتفاق امشب را از اول تا آخر برایم شرح دهید. مقدس اردبیلی فرمود:برایت می گویم به شرط آنکه تا زنده ام آن را به کسی نگویی!من نیز شرط را پذیرفتم و با ایشان عهد و میثاق بستم. وقتی استاد مطمئن شد ، چنین فرمود:بعضی از مسائل بر من مشکل شد و در آنها متحیر ماندم و در فکر بودم.ناگاه به دلم افتاد که خدمت امیرالمومنین بروم و از او سوال کنم.وقتی به حرم مطهر آن حضرت رسیدم همان طور که دیدی در بر من باز شد و من داخل شدم.در آن جا به درگاه الهی تضرع کردم تا آن حضرت سوالاتم را پاسخ دهند.در آن حال ، صدایی از قبر مطهر حضرت شنیدم که فرمود :«به مسجد کوفه برو و سوال هایت را از قائم علیه السلام بپرس ؛ زیرا او امام زمان تو است.» بنابراین به محراب مسجد کوفه آمدم و آنها را از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف سوال کردم و ایشان نیز جواب دادند و اکنون به نجف باز می گردم.1
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى . . .
مولای من، ای سبزترین بهار هستی...! بیا که دل آسمانیم سخت تنگ آمدن توست. بیا که آسمانیان غریب مانده اند. بیا که بی تو زمین تنگ است و آسمان دلتنگ...! ای کشتی نجات اگر تو نیایی آسمان دلمان گرفته خواهد بود و داغ عصرهای آدینه هر هفته بر دلهایمان سنگینی خواهد کرد. ای مهربان من اگر تو نیایی حیات بوی ماندن نخواهد داشت و زنده بودن بوی زندگی نخواهد داد. ای مهربان ترین منجی موعود...! چاره مان فقط به دست توانای توست. مولای من...! عاشقانه تو را دوست می دارم...! بیا که در انتظارت در هر لحظه شعر انتظار را می سرایم : همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
حديث جمعه
اي صبا نکهتي از خاک ره يار بيار ببر اندوه دل و مژده ديدار بيار نکته روح فزا از دهن دوست بگو نامه خوش خبر از عالم اسرار بيار صد گونه زمين زبان بر آورد در پاسخ آنچه آسمان گفت اي عاشق آسمان، قرين شو با آن که حديث نردبان گفت آنها، نه دلها که گلهاي بي نجابت اند که ترا انتظار نمي کشند. و آنها نه سرها، که سنگهاي بي صلابت اند، اگر از شميم فرج، چون گل نشکفند. مادران، ما را به روزگار غيبت بر زمين نهادند، و در کام ما حلاوت ظهور ريختند. پدران، هر صبح آدينه، دستان دعاي ما را ميان انگشتان اجابت خود مي گرفتند و در کوچه باغهاي نيايش به ندبه مي بردند. آموزگاران، نخست حرفي که در گوش ما خواندند، دلواژه هاي مهر با خورشيد سپهر بود. روح پدرم شاد که مي گفت به استاد فرزند مرا هيچ مياموز به جز عشق از ياد نمي برم آن روز را که با پدر گفتم: کدامين کوه ميان ما و او غروب افکند؟ گفت: فرزندم! دانستم که بالغ شده اي، که نابالغان از او هيچ نپرسند و به او هرگز نينديشند. گفتم: در کنار کدامين برکه بنشينم، تا مگر ماه رخسارش در او بتابد؟ گفت: فرزندم! دانستم که از من ميراث داري، که پدران تو همه برکه نشين، بودند. گفتم: پدر جان! چرا عصر آدينه ها پرواي ما نداري؟ گفت: فرزندم! پروانه ها همه چنين اند. گفتم: مادر مرا چه روزي زاد؟ گفت: جمعه. گفتم: و شما. گفت: جمعه. گفتم: برادران و خواهرانم؟ گفت: جمعه. گفتم: چگونه است که ما همه جمعگانيم؟ گفت: در روزگار نامرادي، هر روز جمعه است، و جمعه ها صبح و ظهر و شام ندارند، همه عصرند. با گوشه جامه سبز دعا، اشک از چشم هاي خود دزديد و، گفت: فرزندم! امروز چه روزي است؟ گفتم: جمعه. گفت: تا جمعه موعود، چند آدينه راه است؟ گفتم: يک يا حسين ديگر. گفت: حسين را، تو مي شناسي؟ گفتم: همان نيست که صبحهاي جمعه، پرده خوان ندبه خون است؟ گفت: و عصرهاي جمعه، کبوتران فرج را، يک يک بر بام انتقام مي نشاند. مادرم به ما پيوست. دلگير بود، اما مهربان. چادر بي رنگ و روي شب فامش را هنوز از سر برنداشته بود که از بيت الاحزان پرسيد. نگاه پدر به سوي ما لغزيد و چشمهاي من، در افق خيره ماند. پدر يا مادر، نمي دانم، يکي گفت: شايد امروز، شايد فردا، شايد... همين جمعه. بس جمعه که در فصل تو افسرد بس خنده آينه که پژمرد پروانه چه بسيار که در پاي تو اي شمع خنديد و ندانست که اقبال سحر مرد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : یک شنبه 19 بهمن 1393
یاران دعا جهت فرج کنید

دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:

1 - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده‌اند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.

2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.

3 - اظهار محبت قلبی است.

4 - نشانه انتظار است.

5- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.

6 - مایه ناراحتی شیطان لعین است.

7 - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب ترین امور است.)

9 - تعظیم خداوند و دین خداوند است.

10 - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.

11 - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.

12 - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.

13 - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.

14 - مایه استجابت دعا می شود.

15 - اداء اجر رسالت است.

16 - مایه دفع بلاست.

17 - سبب وسعت روزی است ان شاء الله.

18 - باعث آمرزش گناهان می شود.

19 - دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.

20 - در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.

21 - از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.

22 - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع خواهد شد.

23 - سبب پیروزی از پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - می شود.

24 - وفای به عهد و پیمان الهی است.

25 - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.

26- فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.

27 - سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد.

28 - دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.

29 - موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.

30 - به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.

31 - هدایت می شود به نور قرآن مجید.

32 - نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.

33 - به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.

34 - از عقوبت های اخروی ان شاء الله در امان می ماند.

35 - در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.

36 - این دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.

37 - با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.

38 - محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.

39 - عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.

40 - ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.

41 - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.

42 -کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.

43 - خداوند در عبادت او را تایید فرماید.

44 - ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.

45 - ثواب کمک به مظلوم را دارد.

46 - ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.

47 - پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دارد.

48 - شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را می یابد.

49 - نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.

50 - هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.

51 - دعای امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت شاملش می شود.

52 - بی حساب داخل بهشت می شود.

53 - از تشنگی قیامت در امان می ماند.

54 - در بهشت جاودان خواهد بود.

55 - مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.

56 - روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.

57 - خداوند عز و جل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.

58 - در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود مادامی که مشغول آن دعا باشد.

59 - پاداش نصیحت مومن را دارد.

60 - مجلسی که در آن برای حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه - دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.

61 - دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.

62- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.

63 - از نیکان مردم محسوب می گردد.

64 - این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.

65 - مایه خرسندی خدای عز و جل می شود.

66 - مایه خشنودی پیامبر می گردد.

67 - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.

68 - دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.

69 - حساب او آسان می گردد.

70 - این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.

71 - بهترین اعمال است.

72 - باعث دوری غم ها می شود.

73 - دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.

74 - فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.

75 - دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام - که نکات و فواید متعددی دارد - شامل حالش می شود.

76 - این دعا تمسک به ثقلین (کتاب و عترت) است.

77 - چنگ زدن به ریسمان الهی است.

78 - سبب کامل شدن ایمان است.

79 - مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.

80 - این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.

81 - گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و آله شهید شده باشد.

82- ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم شهید شده باشد.

83 - ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد.

84 - دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.

85 - پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.

86 - دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.

87 - درجات او در بهشت بالا می رود.

88 - از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.

89 - در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.

90 - به شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها رستگار می گردد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : چهار شنبه 15 بهمن 1393
یادش بخیر . . . ..
سلام.
این شعر رو یکی از دوستانی که توفیق زیارت اربعین رو داشتن برام فرستادن.
بنده به ایشون گفتم "دلمون رو سوزوندی" 
حیفم اومد اینجا نذارم...

دعوت خون خدا یادش بخیر
خواب و رویاهایمان یادش بخیر
گرچه ایوان نجف پُر نقش بود
غربت مولایمان یادش بخیر
پاپیاده از نجف تا کربلا
آنهمه شور و صفا یادش بخیر
دوستان! پاسپورتتان را چک کنید!
رد شدن از مرزها یادش بخیر
آن فلافل های مخصوص عراق!
شلغم و آب پرتقال یادش بخیر
پای زخم و تاول و باند و سرنگ
کیسه خواب و کوله ها، یادش بخیر!
 
پرچم و سربند زرد یا حسین
تیرهای بین راه یادش بخیر
تاحسین مانده فقط یک یاحسین
انتظار و اشک و آه یادش بخیر
 
گنبد سقای دشت کربلا
کشته ی راه خدا یادش بخیر
روبرویم آن ضریح پر ز نور
هیبت شش گوشه را یادش بخیر
برمشامم میرسد بوی حرم
آرزوی نینوا یادش بخیر
 
قلب ما در کربلا جا مانده است
اربعین و کربلا یادش بخیر


برگرفته از وبلاگ دل تنگ امام زمان (عج) - deltang.blog.ir

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393
کاش . . . . . .
ﻛﺎﺵ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺷﺒﯽ ﯾﺎﺩ ﺯ ﻣﺎ ﻣﯽ‌ﻛﺮﺩﯼ
ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ‌ﻛﺮﺩﯼ
مهدی
ﻛﺎﺵ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻓﺮﺍﻗﺖ ﻛﻪ ﺯ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ 
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻠﻜﻮﺗﯽ ﺗﻮ ﺩﻭﺍ ﻣﯽ‌ﻛﺮﺩﯼ
 
ﻛﺎﺵ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪﯼ ﺑﺎ ﯾﻚ ﻧﻈﺮ ﺍﯼ ﻧﺨﻞ ﺍﻣﯿﺪ 
ﮔﺮﻩ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﻣﻦ ﺯﺍﺭ ﺗﻮ ﻭﺍ ﻣﯽ‌ﻛﺮﺩﯼ


برگرفته از وبلاگ دل تنگ امام زمان (عج) - deltang.blog.ir

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393
دیدگان اشک بار یاران ..........

 

امان از آن زمانی که بیفتد...

به روی نامه ام چشمان مهدی (عج)

دلش می گیرد و با چشم گریان...

بگوید:این هم از یاران مهدی(عج)

.........

از غریب گذاشتن همه حرف داریم

و عجیب همه پشت اون حرف ها اصرار به تن پروری میکنیم

دیگه از خودم خجالت میکشم بس که امام زمان سر بلند میکنه میگه

خدایا به منه مهدی ببخشش

 

 

امام زمان (عج):

«تقوا پيشه کنيد، تسليم ما باشيد و کار را به ما واگذاريد. برماست که شما ر از سرچشمه سيراب برگردانيم ، چنان که بردن شما به سرچشمه از سوی ما بود ، در پی کشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد و مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهيد .  »


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393
از ما بترس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393
هیچکس آماده ی دیدار آقا نبود

پس زمینه ی امام زمان

یه عمر دعا میکردم آقا رو ببینم...

فردای شب قدر بود...

انگار دعاهایم بعد از چهل سال مستجاب شده بود...

مردی در خانه را میزد...

از پشت پنجره نگاه کردم...

آره مولام بود...

نگاهی به در و دیوار خونم کردم...

سریع رفتم تابلو ها و عکس های ناجور رو برداشتم...

وسایل ناجور رو جمع کردم و یه جا قایم کردم...

ای وای سی دی های ناجور رو سریع شکستم و ریختم دور...

دستگاه ماهواره رو هم قایم کردم...

گوشی موبایلم هم خاموش کردم که یه وقت...

یه نگاه دیگه به خونه کردم...

فکر می کردم دیگه خونه آمادس...

رفتم که در رو باز کنم و امام زمان خودم رو ببینم و دعوتشون کنم به خونمون...

در رو که باز کردم دیدم آقا آخرین خونه کوچه رو هم در زده بود و نا امید از کوچه رفت...

آره...

همه مثل من داشتن خونه رو آماده میکردن...

*هیچکس آماده دیدار آقا نبود...*

و باز آقا مثل همیشه غریب ماند...

و ما دعا میکنیم که آقا بیاید و همه کار می کنیم که نیاید...

***

فرض کن حضرت مهدی(عج)به توظاهرگردد:

ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟

خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟

لقمه ات درخور اوهست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت؟

داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟

باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!؟

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟

می توان گفت تو را شیعه ی اثنا عشری؟؟

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم
.

 

خضوع

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم

پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم

شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو

سهممان بی خبری بود نمیدانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود

از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

اینهمه چشم به راهی نگرانم کرده

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا

آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا

رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید

عرض کردیم که نبودی سحر طول کشید

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا

نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟

نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا

تو طبیب دل غمدیده ی مایی آقا

ما که مردیم بیا پس تو کجایی آقا

مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی

مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی

از به خود آمدن این قافله را گم کردیم

وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم

دست برداری از این غیبت طولانی اگر

من به پای تو بریزم طلبی جامی دگر

از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟

فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟

من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد

صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد

بخدا منتظر آمدنت میمانیم

پای این عشق اویس قرنت میمانیم

تو دلت بیشتر از ما تب هجران دارد

سحر وصل همیشه شب هجران دارد

تا به اندازه ی شمعی که ز سر میسوزد

پر پروانه به امید سحر میسوزد

خیر از جمعه ندیدیم به ولعصر قسم

بی تو ما طعنه شنیدیم به ولعصر قسم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393
عشاق المهدی خوش آمدید

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این همه مدعی و لاف زن اهل ظهور * پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم؟

سالها منتظر سیصد و اندی مـرد است * آنقدر مرد نبودیم که یــارش باشیم؟




 






:: برچسب‌ها: سالهای انتظار ,
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : عاشق المهدی
تاریخ : 1 فروردين 1398

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد